غرق در افکار بیانتهایی بودم که خودم برای خودم ساخته بودم، مثل یک اسیر، زندانی بودم و من فقط از پشت میلهها آزادی دیگران را نظاره میکردم شکایتی هم نداشتم؛ چون همیشه راضیبودن را انتخاب میکردم و با خود میگفتم راضی هستم به رضا خدا؛ ولی اتفاقی افتاد که آزاد شدم از بندی که خود برای خودساخته بودم و با بندی دیگر آشنا شدم که من نام این بند را کنگره ۶۰ گذاشتم و جستجوی من برای بیرون آمدن از نادانی و ناآگاهی شروع شد.
همان موقع بود که نوری بر زندگی تاریکم تابید، با جایی آشنا شده بودم که خود باور نمیکردم چنین جایی وجود دارد. نمیدانم چرا؛ ولی هر چیزی که میگفتند یا هر سخنی که بر لب میآوردند، برای من جذابیت داشت و به نظرم منطقی میآمد. همین جذابیت باعث شد که من تا به امروز در مسیر کنگره بمانم و به راهم ادامه بدهم؛ چون انتخابش کرده بودم. خوشحال بودم از اینکه مسافرم در کنگره خدمتهای فراوانی را انجام میدهد و غرق در خوشحالی و حال خوش بود و من هر بار که به صورتش نگاه میکردم خدا را شاکر بودم از این همه لطف و نعمت و من هر روز کنجکاوتر میشدم و میخواستم برای مطالعه و مطالب کنگره راهی را پیدا کنم که زود به خواستههای خود برسم؛ اما به این پی بردم که کنگره برای من یک مسیر است و من باید از این مسیر لذت ببرم نه اینکه زود به خواستههایم برسم. یک اتفاق غیرمنتظرهای برای من رخ داد که همان مطالب باعث تغییر افکار من شد و دنیای من را دگرگون کرد.
من بدون اینکه متوجه بشوم خودبهخود از آن زندان و دنیای تاریکی که برای خود ساخته بودم، خارج میشدم و هر روز بیشتر به خلقت خداوند و هستی پی میبردم که چقدر شگفتانگیز است این جهان بیرون و داشتم با کنگره آشنا میشدم که قدم به جهانی میگذاشتم که خبری از میله و زندان نبود و کمکهای کنگره به من ادامه داشت و بعد از یکسال شاهد تولد رهایی مسافرم بودم که در پوست خود نمیگنجیدم.
کنگره بزرگترین اتفاق زیبایی بود که در زندگی من رخ داد و کمکهای کنگره برای من معجزه شد. با خودم میگفتم: خدایا ممنونم بابت اینکه آنقدر مرا دوست داری، سپاسگزار نعمتهایت هستم و قدردان این معجزه باورنکردنی. اینها بخش کوچکی از کمکهای کنگره به من بود. حالا میخواهم بخش دومش را بگویم؛ یعنی خدمت من به کنگره، برعکس بخش اول که چندین خط نوشتم بخش دوم درمورد من فقط میتواند یک کلمه باشد من میتوانم وقتی فردی خودش را معرفی میکند با تشویقکردن، آن را در مسیر کنگره ماندگار کنم و با شال سفید و وضعیت ظاهری آراسته خود، به آن روحیه و انرژی لازم را بدهم، من میتوانم برای کمک به خودم و کمک به کنگره پولی در سبد بیندازم، من میتوانم با خدمتها کوچک مثل جاروزدن، ظرفشستن، کمککردن به دیگران، سیدی نوشتن، در امتحانات شرکتکردن و خیلی از خدمتها دیگر میتوانم حال خودم را خوش نگهدارم و به بقیه هم کمککنم که حال خودشان را خوش نگهدارند.
اگر بخواهم از این دستور جلسه نتیجه بگیرم، کمک کنگره به من همه آن چیزهایی بود که من نداشتم و خدمت من به کنگره همه آن چیزهایی بود که من میتوانستم انجام بدهم؛ ولی در انجام آنها به هر دلیلی کوتاهی کردم؛ پس بااینوجود من باید بیاموزم که خدمت کنم و آموزش بگیرم و قدر این جایگاه و قدر خدمتگزاران کنگره را بدانم و در مقابل خدمتگزاران، بیادعا سر تعظیم فرود بیاورم و همیشه یادم باشد، کنگره به کمک من نیاز ندارد؛ بلکه این من هستم که به خدمت در کنگره نیازمندم.
نویسنده: همسفر نگیسا رهجو راهنما همسفر عفت (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر سمیه، همسفر مهتاب
ویراستاری و ارسال: همسفر راضیه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی عطار نیشابوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
265